اين عشق ماندني
اين شعر بودني
اين لحظههاي با تو نشستن
سرودنيست
اين لحظه هاي ناب
در لحظههاي بي خودي و مستي
شعر بلند حافظ تو
شنودنيست
اين سر نه مست باده
اين سر كه مست
مست دو چشم سياه توست
اينك به خاك پاي تو ميسايم
كاين سر به خاك پاي تو با شوق
ستودنيست
تنها تو را ستودم
آن سان ستودمت كه بدانند مردمان
محبوب من به سان خدايان
ستودنيست
من پاكباز عاشقم
از عاشقان تو
با مرگ آزماي
با مرگ …
اگر كه شيوه تو
آزمودنيست
اين تيره روزگار در پرده غبار
دلم را فرو گرفت
تنها به خنده
يا به شكر خندههاي تو
گرد و غبار از دل تنگم
زدودنيست
در روزگار هر كه ندزديد مفت باخت
من نيز ميربايم
اما چه؟
بوسه، بوسه از آن لب
ربودنيست
تنها تويي كه بود و نبودت يگانه بود
غير از تو
هر كه بود هر آنچه نمود نيست
بگشاي در به روي من و عهد عشق بند
كاين عهد بستني
اين در گشودني ست
اين شعر خواندني
اين شعر ماندني
اين شور بودني
اين لحظههاي پرشور
اين لحظههاي ناب
اين لحظههاي با تو نشستن
سرودنيست